به غمستانی دعوت شده ام
به حصار قله های یخبندان
درون غارهای انچنان تاریک
به دور از دیده های نمامان
گلی شکوفه زده را یافتم
از ان گم شده های این زمان
همه ناله هایش باورم شده
از نوع غم زدهای مفلوکان
در قفس دلها با آه سپردمش
در درون سینه ی مشتاقان
کسی نداشت و پنداشته ام
معما بوده و اسیر و بی خانمان
عابری بیامد و ریشه اش بکنده است
از پایه و شاخه به رهابت شیطان
شکی هست و رسیده به یقین
حس کردم ان تعبیر های بی کران
اگر غمگین سعادتی ای رفیق
کنار زنم از درد های بی درمان
بسپارم این کمین عشق به سرنوشت
و یا بخسبد ان نسیم بی سامان
چنان کشانده ام دلا به دو راهی
بپذیر هر یکی از راهها که با امان
گرت زمانه نکشد چشم دل را کور
با آه دل بسوزمش یکدم به بی فرمان
او را سپردمش به حجله ی شادی
با هزار حارص و شریر و بی دندان
منتظر تبریک و ستایش دلت
ای عزیز و جان هر جانان
این شعر به دوست عزیزم مهرداد بهار تقدیم می نمایم
و می تواند در دفاتر شعرش به عنوان یادبود نگه دارد.
با تشکر فراوان از ایشان و همه شاعران سایت شعر نو
بل اخص دوستانی که همیشه میهمان کلبه ی دلم هستند.
جاسم ثعلبی 25/08/1390
www.shereno.ir/17130
:: برچسبها:
گلی سوخته ودلی دوخته ,
:: بازدید از این مطلب : 1320
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0